جواب معرکه
با توپی که جلوی پایم افتاد از افکارم بیرون آمدم و اه پر از درد و اندوه کشیدم و بلند شدم و مسیر خانه را در بر گرفتم . از خیابان های شلوغ میگذشتم و به آدم های مختلف خیره شده بودم تا اینکه چشمم به دختری افتاد که گوشه ای از خیابان نشسته بود و گریه میکرد . نزدیکش شدم و ازش پرسیدم که چه اتفاقی برایش افتاده و او هم در جوابم گفت که کودک کار است امروز پول چندانی درنیاورده و الان به به خانه برود کتک میخورد . کاش من از این نقش مسخره ام بیرون می آمدم و می توانستم خودم باشم و به آن دختر کمک کنم اما اندوه که نمیشود . به خانه یا بهتره بگویم زندانم برگشتم و دوباره شروع کردم به نقش بازی کردن جلوی ادم ها . ...
امشب باران می بارید و من به بدترین شکل دلم گرفته بود ، به حیاط خانه رفتم و رو به آسمان با ابرها گریستم. خدایا کاش میتوانستم خودم باشم مهربان و پاک اما اندوه که نمیشود.
امیدوارم خوشت اومده باشه چون گفتی عجله داری خیلی جالب در نیومد.☺️